برای رسیدن به کلاسهای درس کپری و چادری دست به دامان کوه میشوند. در مناطق عشایری لالی تا چشم کار میکند کوه است و دره و آب خروشان. آموزگارانِ دلداده به رسالت تعلیم و تربیت میدانند که برای روشن نگهداشتن چراغ یاددهی و یادگیری در مناطق عشایری باید خطر کنند.
آنان با ذره ذرهی جانشان ایثار میکنند تا تعلیم و تربیت فرزندان عشایر از نفس نیفتد. آنان با شرافتی محض قلبهای درخشان از نور ایمان خویش را در دست میگیرند و به دل کوه میزنند. آنان رسولانی آگاهیبخش هستند در کالبد انسانی که او را معلم نام نهادهایم. معلمی که آینه تمام نمای شکیبایی، عشق و مسئولیتپذیری است. معلمی که هیچ سد و مانعی قادر نیست در مقابل تعهد او به رسالت آموختن بایستد.
احمد کریمی از جرگه همین معلمان است. او آموزگار چند پایه است و معلمی را از مدرسه شهید منوچهر عبدالهی در چشمه چلبار از مناطق عشایری لالی آغاز کرده است. مدرسهای چادری در یک منطقهی صعبالعبور که برای رسیدن به آن باید از راههای ناهموار کوهستانی و رودهای خروشان عبور کرد.
اهتزاز پرچم ایران در دستان معلمان عشایری
او هم همانند دیگر همکارانش در آموزش و پرورش عشایر استان خوزستان دل و جان را نثار تعلیم و تربیت فرزندان ایران اسلامی در مناطق عشایری میکند. مناطقی در دوردستها. جایی که ردِ هیچ ارگان و نهاد و سازمانی دیده نمیشود و پرچم سهرنگ جمهوری اسلامی ایران فقط در دستان معلمان عشایری با غروری آمیخته به افتخار به اهتزار درآمده است.
آقا معلم با عشقی در نگاه میگوید: مدرسه چادری را فقط نفسهای دانشآموزان گرم میکند. آنها که به خانه میروند معلم میماند و چادر و آسمانِ بیانتها و زوزهی جانوران کوهستان. او هر صبح در آستانه کلاس درسِ سادهاش به انتظار میایستد تا بچهها یکییکی از راه برسند.
مدرسهی بیسقف و دیوار
دانشآموزان که قدم به بارگاه دانشی که آقا معلم برایشان در میان کوهستان بر پا کرده مینهند، آرامش میریزد در سینهی آقای کریمی و آنوقت است که دختران و پسران دبستانی بر گِرد مهربانیهای آقا معلم حلقه میزنند. بر گرِد او که با دستان آسمانیاش به کودکانههایشان رنگِ علم و هنر و دانش پاشیده است.
او میگوید: برای دانشآموزان عشایری معلم هم پدر است و هم و مادر و خواهر و برادر و سنگصبور.
وداع روزانه بچهها با آقا معلم پس از اتمام درس نیز دیدنی است. این وداع قطعهای از موسیقی حزنانگیز ایل است. دلهای کوچک بچهها تحمل فراقِ آقا معلم را ندارد و دردِ دوری به وضوح از نگاهشان پیداست.
مدارس چادری در زمستان یخزده و در تابستان سوزانند. انگشتان بچهها در سرمای بیمهابای زمستان منجمد میشود و گرمای طاقتفرسای تابستان نفسهاشان را به شماره میاندازد. مدرسهی آنها آب لولهکشی و سرویسبهداشتی و گاز و برق و سقف و دیوار ندارد اما پر از حسِ دلنشین اشتیاق به آموختن است.
۶ ساعت پیادهروی در دامن کوه
احمد کریمی در گفتوگو با خبرنگار فارس اظهار کرد: من به عنوان نمایندهی معلمان جان برکفی با شما سخن میگویم که با حسی فراتر از ایثار، فرزندان ایران عزیزمان را در دامان درایت و هنر خویش میپرورانند تا نسلی خودساخته و آگاه را برای آینده کشور تربیت کنند.
او گفت: برخی از همکاران من برای رسیدن به مدرسه محل خدمتشان به طور متوسط روزانه ۶ ساعت در تنگههای صعبالعبور پیاده راه میپیمایند. گاه پیش میآید که بخشی از مسیر را سوار بر قاطر میشوند، یک جاههایی هم سوار میشوند بر خودروهای باربری که بار و احشام حمل میکنند. آنان تمامی سختیها را به جان میخرند تا جریان تعلیم و تربیت در مناطق سختعبور استمرار یابد.
عبور با کابل از رودخانه برای رسیدن به مدرسه مودو آرپناه
آقا معلم گفت: منطقهای به نام مودو آرپناه در خوزستان وجود دارد که معلمان برای رسیدن به آن باید سه روز پیادهروی کنند. آن هم در سختترین شرایطی که یک انسان قادر است تصور کند. معلمان برای پیمودن بخشی از مسیر نیز ناچار هستند با کابل از رودخانهای خروشان عبور کنند.
این منطقه از سال ۱۳۵۶ فاقد معلم بود اما چندسالی است که به همت آموزش و پرورش خوزستان کلاسهای درس در آن دایر شده است و اینجا میخواهم از آقای حمید قنبری از مدیران سابق آموزش و پرورش عشایر که برای برپایی کلاسهای درس در این منطقه تلاش کرد و آقای ایمان فرزان که رسالت آموزش به دانشآموزان مودو را بر دوش دارد، یاد کنم.
او این را هم گفت که معلمانی که برای تدریس به مودو آرپناه میروند باید ۶ ماه در آن منطقه بیتوته کنند و بیخبر از خانواده بمانند. آنجا موبایل آنتن نمیدهد. اینترنت و راه نیست و برای ساکنان مودو با بالگرد آذوقه میآورند.
خاطرهی تلخ آقا معلم
کریمی برایمان دو خاطرهی تلخ گفت. بازماندگی از تحصیل دانشآموزان عشایری پس از پایان دوره دبستان از خاطرات تلخ آقا معلم است. او گفت: دانشآموزان عشایری از هوش و نبوغ سرشاری برخوردارند.
آنها وقتی به مدرسه میآید به دلیل بیسوادی والدین حتی دست راست و چپ خود را تشخیص نمیدهند اما بلافاصله با سرعتی خارقالعاده پیشرفت میکنند ولی فرآیند آموزش در اکثر آنها پس از دوران دبستان متوقف میشود چون دسترسی به مدارس متوسطه اول و دوم برای این بچهها دشوار است.
از دست دادن بینایی چشم یکی از دانشآموزان دختر خاطرهی تلخ بعدی آقا معلم بود. این دختر دبستانی به دلیل نبود امکانات بهداشتی در مناطق عشایری لالی یک چشم خود را از دست داد و کسی هم نتوانست برای او کاری کند. آقا معلم به اینجا که رسید متاثر شد و بغضِ پنهانِ صدایش ترکید.
نجات دانشآموزی که به درون رودخانه افتاد
احمد کریمی گفت: چندین سال پیش دانشآموزان پنجم دبستان باید برای امتحانات پایان سال به حوزهی امتحانات نهایی که ۴۰ دقیقه با مدرسه ما فاصله داشت، میرفتند. شب امتحان باران شدیدی باریدن گرفت و رودخانهای که در مسیر قرار داشت، طغیان کرد.
بچهها را برای عبور از رودخانه سوار قاطر کردیم که در هنگام عبور یکی از دانشآموزان دختر به میان آب سقوط کرد. یکی از همکارانم به نام رمضان علایی برای نجات او دل به آب خروشان زد و موفق شد او را از غرق شدن نجات دهد.
مدافعان دانایی
احمد کریمی پس از سالها تدریس در میان عشایر لالی، امروز معلم مدارس عشایری سردشت دزفول است. او یک اتاق مخروبه را با کمک اهالی و دانشآموزان تبدیل به کلاس درس کرده است و در این کلاس به دانشآموزان علوم و فارسی و ریاضی و نوعدوستی و خودباوری و محبت میآموزد.
آقای کریمی میگوید که کلاسهای درس عشایری در دوران کرونا فقط یک هفته تعطیل شد و در تمامی این سالهایی که آموزش مجازی بود، آنان آموزش را به صورت حضوری در کنار دانشآموزان دنبال کردند. آقای کریمی میگوید در دوران کرونا کادر درمان مدافعان سلامت بودند و معلمان مدافعان آموزش و دانایی.